نقدي بر کتاب برنامه انرژي اتمي ايران، تلاش ها و تنش ها (3)
نقدي بر کتاب برنامه انرژي اتمي ايران، تلاش ها و تنش ها (3)
نقدي بر کتاب برنامه انرژي اتمي ايران، تلاش ها و تنش ها (3)
دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
خاطرات دکتر اکبر اعتماد نخستين رئيس سازمان انرژي اتمي ايران در رژيم پهلوي
آيا آقاي اعتماد تصور مي کند با کتمان واقعيت ها در مورد فساد داخلي آن ايام قادر به محو واقعيت ها خواهد بود؟ شايد روايت آقاي ابتهاج در اين زمينه يادآور برخي مسائل براي ايشان باشد:
تا وقتي که به اسناد محرمانه وزارت خارجه انگليس دسترسي پيدا نکرده بودم اصرار شاه درآن جلسه برايم به صورت يک معما باقي مانده بود. در تيرماه1336 راجراستيونز سفير انگليس به لندن گزارش مي دهد که اقبال نخست وزير در يک روز بطور جداگانه با او و سفير امريکا ملاقات داشته و نزد هردو از رويه شاه گله کرده و راجع به مشکلات خود با «اربابش» صحبت نموده است... تقريبا يک ماه پس از اين جريان استيونز گزارشي در مورد فعاليت هاي شاه در معاملات، به لندن ارسال مي دارد که قسمت هايي از آن به شرح زير درج مي شود... شکي نيست که اشتهاي همايوني در معاملات و دخالت در طرح هاي عمراني ترجيحا افزايش پيدا کرده است... در واقع کمتر فعاليت اقتصادي است که دست شاه و دوستان او و فاميلش رو به آن دراز نشده باشد... راه موفقيت در معاملات از طريق جلب حمايت او(شاه) است، آن هم بوسيله دلال هايي که حسن شهرتشان قابل بحث است و بدين ترتيب به تقاضاي آنها اولويت داده مي شود. در اين نوع موارد منافع سلطنتي معمولا بطور محرمانه تامين مي شود و شاه بوسيله اشخاص و نوکرهايي که به آنها اطمينان دارد عمل مي کند. از آن جمله اند بهبهانيان و يا اعضاي فاميلش که آنها نيز به نوبه خود استفاده مي برند. من هيچ گاه اين نوع داستان ها را در مورد اينکه چنين معاملاتي از طريق رشوه به شخص شاه انجام مي شود جدي تلقي نمي کردم و ترجيح مي دادم که فکر کنم اين معاملات با دادن سهم مخفي و غيره صورت مي گيرد. ولي تعداد روايت هاي رشوه گيري هاي مستقيم و غيرمستقيم اعلي حضرت يا مقربين و فاميل او به حدي زياد است که ديگر ناديدن آنها
غيرممکن است...(1)
البته همين اصرار بر پنهان کردن واقعيت ها در مورد پهلوي ها موجب مي شود که خواننده چندان ادعاي آقاي اعتماد را در مورد نرفتن زيربار فشار دلالان و مفسدان، نپذيرند به ويژه اينکه در يک مورد ايشان اعتراف دارد که زير بار فشار آموزگار رفته است. کساني که مناسبات آن روز را مي دانند به خوبي بر اين امر واقف اند که نخست وزير به هيچ وجه در برابر محمدرضاپهلوي قدرتي نداشت. بنابراين تسليم شدن اعتماد در برابر فشار آموزگار بدان معناست که ايشان به طريق اولي با اعمال نظر از موضع بالاتر همراه مي شده است:
مدتي از انتصاب ستوده نيا به معاونت وزارت نيرو نگذشته بود که يک روز او سراسيمه به دفتر من آمد و گفت مشکل دارد. خيلي ناراحت بود. به او گفته بودند که بايد يک قولنامه براي خريد يک نيروگاه اتمي تهيه کند. اين همان نيروگاهي است که قبلا گفتم که آموزگار طرح آن را براي من فرستاده بود و پاسخ مي خواست. ستوده نيا در اين زمينه کاملا مثل من فکر مي کرد. يعني عقيده داشت که اين عمل نه لزومي دارد، نه احتياجي به آن داريم... از من نظر خواست. من فکر کردم که او نبايد در ابتدا با رئيسش سرشاخ شود. مخصوصا اينکه مي دانستم که رئيسش، يعني تقي توکلي، وزير نيرو، هم در اين زمينه اصلا نظري ندارد و او هم احتمالا زيرفشار قرار گرفته است... به او پيشنهاد کردم که متن يک قولنامه را تهيه کند که وزارت نيرو تحت شرايطي آمادگي خود را اعلام مي دارد که يک نيروگاه اتمي از آن موسسه مربوطه بخرد... در هر صورت قبول کرد و با هم متن قولنامه(letter of inten) را تهيه کرديم. اين متن اصلا جز بازي با لغات و کلمات چيز ديگري را در برنداشت.(ص1-130)
حتي اگر بپذيريم که آقاي اعتماد براي رهايي از فشار آموزگار به يک قرارداد صوري تن مي دهد، اين موضوع مي تواند مبنايي براي درک مناسبات پيچيده تر باشد.
اين عزم ايشان به منظور تطهير دربار، زماني بيشتر براي خواننده ابهام آميز مي شود که در پاسخ به پرسش مصاحبه کننده مبني بر اعلام اسامي افرادي که فشار مي آوردند تا قراردادي خارج از حوزه کارشناسي منعقد شود، حاضر به پاسخگويي نمي شود:
گفتيد امريکايي ها کساني را به جان اعلي حضرت مي انداختند؟ مثل کي [اعتماد] مثل بعضي از کساني که در دولت بودند يا به نحوي صاحب نفوذ بودند. البته نمي گويم اينها از عوامل امريکا بودند يا از منافع امريکا دفاع مي کردند. حتما آنها هم دلايلي از لحاظ منافع ملي براي رفتار خود داشتند که با طرز فکر من منافات داشت. اينها کساني بودند که گفتگو داشتند با امريکايي ها...
امريکايي ها با اطميناني که به خودشان داشتند به نحو بارز و بدون پرده پوشي فشار مي آوردند. آنها فکر مي کردند که ما بطور عادي بايد حرفهاي آنها را گوش کنيم و بپذيريم. در فشارشان لحني آمرانه وجود داشت و همين امر باعث طغيان من مي شد.(ص2-71)
اولا امريکايي ها به چه علت لحن آمرانه و دستوري داشتند؟ اگر دولت دست نشانده اي در ايران وجود نداشت آيا اصولا مي توانستند تحکم کنند؟ ثانيا امريکايي ها براي اجراي منوياتشان که براساس مصالح ملي نبود عواملي در ايران داشتند که دربارنيز بخشي از آن بود. اگر جناب آقاي اعتماد در برابر برخورد تحکمي امريکايي ها در تعارض با مصالح ملي بود طغيان کرده بود(که البته هر فرد معتقد به منافع ملي مي بايست چنين کند) چرا بحث روشن شدن ماهيت اين جريان که برخلاف مصالح ملي عمل کرده نه تنها موضعي که نشان از طغيان داشته باشد ندارد، بلکه مي گويد: «احتمالا آنها هم دلايلي از لحاظ منافع ملي براي رفتار خود داشتند» اگر هر دو طرف توجيه منطقي داشتند که ديگر دليلي بر طغيان آقاي اعتماد وجود نداشت، اما اگر امريکايي ها آمرانه زمينه کار کارشناسي را در کشور نفي مي کردند و حکم بر ناديده گرفته شدن مصالح ملي ايرانيان مي دادند و عده اي ايراني نيز همين فرمول را دنبال مي نمودند نبايد علي القاعده امروز عملکرد آنان را اين گونه توجيه کنيم.
محمدرضاپهلوي همين شيوه را همانگونه که اشاره شد در ارتش دنبال مي کرد و همه حوزه هاي کارشناسي را در بخش هاي نيروي هوايي، نيروي زميني، نيروي دريايي و... تعطيل کرده بود. امريکايي ها تصميم مي گرفتند که چه تجهيزاتي خريداري شود. در ايران نيز طوفانيان که به هيچ وجه تخصصي در اين زمينه هاي پيچيده نداشت تنها مسئول خريد و انعقاد قرار داده بود:
[ارتشبد]جم: اعلي حضرت شخصا انتخاب مي کرد، دستور مي داد به طوفانيان که طوفانيان برود بخرد، نه وزارت جنگ کنترلي داشت روي اين خريدها، نه ستاد ارتش داران کنترلي داشت، اعلي حضرت بود و بانک مرکزي و طوفانيان و سفارت امريکا، اصلا ارتش هم اطلاعي نداشت. وقتي که شما اسلحه مي خريد، اول بايد بدانيد اين اسلحه را براي چي مي خريد، براي کدام ارتش مي خريد، آن وقت مي شود رفت به اينکه ما احتياج داريم به اين قبيل سلاح ها و بعد بروند بگردند ببينند اين سلاح ها را چه کساني مي سازند بهترين آن را کي مي سازد، کي زودتر تحويل مي دهد...يک روز مي ديديم هشتصد تا تانک مياد نه حساب کرده بودند که خوب هشتصد تا تانک مياد، اول اين، آدم لازم داره، جا مي خواهد اينها آموزش لازم دارند، وسائل آموزشي لازم دارند. بعد لجستيک مي خواهند، چه وسايل نگهداري لازم دارند؟ چه وسايل هدف يابي واينها لازم دارند؟ چه سيستم فرماندهي لازم دارد؟... يک روز مي گفتند 800تا نفربرخريدند، نمي دانم 9000تا تانک خريدند، من که خودم رئيس ستاد بودم، من که اصلا هيچ وقت اطلاع نداشتم.(2)
دست کم برفردي چون آقاي اعتماد پوشيده نيست که اين گونه ارتباط با امريکا مبتني بر فساد سياسي و اقتصادي است. اينکه بيگانه براي کشور ما تصميم بگيرد بي هيچ ترديدي نشان از عدم استقلال سياسي رژيم دارد. همچنين حذف بدنه کارشناسي در مورد خريدهاي نظامي مشخص کننده فساد اقتصادي است. راوي اين خاطرات متاسفانه کمترين اطلاعاتي در زمينه ساختار وابستگي در ايران به خواننده خود نمي دهد با وجود اينکه از آن کاملا مطلع است. براي درک بهتر قيودات آقاي اکبر اعتماد مي بايست ارتباط ايشان را با عناصر رژيم در خارج کشور از نظر گذراند. بطور قطع اگر چنين شخصيت علمي اي بعد از خروج از کشور ارتباطش را با درباريان حفظ نمي کرد مي توانست با حريت بيشتر در مقام ثبت خاطرات خود برآيد. چنان که پيش از اين اشاره شد، آن دسته از شخصيت هاي علمي که در دوران پهلوي براي نظريات کارشناسانه خود اعتبار قائل بودند بعد از انقلاب هرگز نتوانستند با جماعت درباري پيوندشان را حفظ نمايند، زيرا پرده ها کنار رفته بود وبسياري از مفاسدي که قبلا از آن مطلع نبودند برملا شده بود، اما متاسفانه آقاي اکبر اعتماد به دليل حفظ ارتباط خود با افرادي چون فرح ديبا و اشرف پهلوي نتوانست خاطرات مفيدي چون ابوالحسن ابتهاج، دکتر محمدعلي مجتهدي و... از خود باقي بگذارد. در زمينه ادامه پيودندهاي آقاي اعتماد در خارج کشور بدون اينکه خواسته باشيم طرفيتي در اختلافات ايجاد شده در درون هفته نامه کيهان چاپ لندن داشته باشيم به انعکاس چند مورد مي پردازيم:
فرح پهلوي پس از يک سلسله مذاکراتي که به وسيله مسئول مالي خود، دکتر اکبر اعتماد با دکتر مصباح زادده موسس کيهان انجام داده بود، هفته گذشته بالاخره کليه سهام کيهان شاهنشاهي به وسيله دکتر اعتماد و با سرمايه فرح پهلوي خريداري شده است.(3)
البته آقاي بهروز صوراسرافيل در روايت متفاوتي در زمينه اختلافات داخل اين هفته نامه مي گويد:
در سال 1992دکتراعتماد طرحي را براي تصويب به هيات مديره آورد که به موجب آن حق انحلال وعزل هيأت مديره از مجمع عمومي سلب و به نمايندگان صاحبان اکثريت سهام منتقل مي شد... براساس اين طرح اکبراعتماد که نماينده سهام والاحضرت اشرف پهلوي بود، ديکتاتوري خود را بر موسسه کامل کرد... ظاهر خيرخواه، آرام و محترم اکبراعتماد مرا فريب داد.(4)
البته نقل اين روايت قطعا به معني قضاوت در مورد آقاي اعتماد از موضع آقاي صوراسرافيل نيست ولي آنچه در اين زمينه حائز اهميت است اينکه آقاي اعتماد به دليل حفظ ارتباطش با افرادي چون اشرف که همه مورخان بعد از برادرش او را «ام الفساد» دربار خوانده اند، حريت علمي و کارشناسانه خود را نتوانسته حفظ کند. همين روابط آقاي اعتماد موجب مي شود که برخي تصميمات خائنانه محمدرضاپهلوي را در زمينه انرژي هسته اي نيزتوجيه کند:
يادم هست که روزي يک خبرنگار اتريشي به ايران آمد وبا اعلي حضرت مصاحبه کرد. او در اين مصاحبه سوالاتي از اعلي حضرت در زمينه انرژي اتمي کرد و پاسخ شنيد بعد مساله تفاله هاي اتمي را مطرح کرد که ايران اين مساله را به چه نحو حل خواهد کرد. پاسخ اعلي حضرت تا آنجا که بخاطر دارم اين بود که روزي که موقع اين کار رسيده باشد، ايران در اين زمينه امتيازي نسبت به کشورهاي ديگر دارد و آن داشتن فضاهاي وسيع بدون جمعيت است و مي تواند راهي براي دفن زباله ها پيدا کند و آنها را در اعماق بيابان هاي ايران دفن کند. خبرنگار اتريشي پرسيد که اگر روزي اين راه حل براي ايران پيدا شد، آيا ايران به کشورهاي ديگر هم امکان خواهد داد که از فضاهاي موجود در ايران استفاده کنند؟ پاسخ اعلي حضرت تا آنجا که به خاطر دارم اين بود که «در آن موقع خواهيم ديد، چرا نه؟» متعاقب اين مصاحبه در يک سفر که من به اتريش رفتم، وزير علوم اتريش که خانمي فعال بود(اسمش را يادم نيست) يک مهماني نهار براي من ترتيب داد و بعد از نهار مساله تفاله هاي اتمي را با اشاره به مصاحبه اعلي حضرت مطرح کرد. به او پاسخ دادم که اين مساله به آينده مربوط مي شود و مادام که خود ما به راه حلي دست نيافته ايم بايد صبر کرد. چندماه بعد اين خانم به تهران آمد.(ص55)
دراين مصاحبه، پهلوي دوم به صراحت براي تبديل نقاط کويري کشور به محل دفن زباله هاي اتمي کشورهاي غربي اعلام آمادگي مي کند. بعد از بيان صريح اين مطلب، مذاکرات رسمي هم با برخي کشورهاي اروپايي بدين منظور آغاز مي شود. با وجود اين آقاي اعتماد اين اعلام آمادگي و مذاکرات متعاقب آن را «شايعه اي مانند شايعه هاي دروغ رايج» در آستانه قيام مردم عليه پهلوي ها مي خواند:
اين مطالعات در کمسيون شروع شد و جو همکاري خوبي هم برقرار بود ولي ديگر فرصت نبود و با رسيدن انقلاب موضوع مسکوت ماند. اميد اتريشي ها اين بود که از اين طريق به افکار عمومي اتريش بگويند که در جستجوي راه حل هستند. اميد ما اين بود که به اين وسيله مطالعات لازم را شروع کنيم و از دانش اتريشي ها استفاده کنيم. ولي باز هم بايد تاکيد کنم که موضوع مربوط مي شد به زماني که با آن هنو ز 30 يا40 سال فاصله داشتيم. در ماه هاي قبل از انقلاب که هر موضوعي بهانه اي براي حمله به دولت مي شد اين شايعه مثل همه شايعه هاي دروغ رايج شد که ايران تفاله هاي اتمي اتريش را در بيابان هاي ايران دفن کرده است. (ص55، 56)
بدون شک اگر مردم ايران به وابستگي پايان نمي دادند مذاکراتي که توسط آقاي اعتماد در مورد دفن زباله هاي اتمي غربي ها در مناطق کويري ايران آغاز شده بود، علي القاعده به سرانجام مي رسيد. زيرا اگر آقاي اعتماد مي توانست در برابر اين تصميم خائنانه ايستادگي کند نبايد تن به مذاکرده مي داد و چنين سياستي را عليه مصالح و شان و منزلت ملت خود اعلام مي نمود. اما متاسفانه ايشان به جاي پذيرش حساسيت بحق مردم نسبت به اينگونه خدمات زبونانه به دولت هاي غربي، آنها را با اين توجيه که هنوز تا زمان دفن شدن تفاله هاي اتمي در ايران فاصله داشتيم، به دروغ پراکني متهم مي کند. اولا چه کسي اين ادعاي آقاي اعتماد را مي پذيرد که تشکيل کمسيون و آغاز مذاکرات تخصصي براي 30 يا40 سال ديگر بوده است، بويژه اينکه اين موضوع، مساله روز کشورهاي پيشرفته صنعتي بود و دولت هاي مزبور با اعتراضات حاد گروههاي مدافع محيط زيست با دفن اين زباله ها در اروپا مواجه بودند؟ در واقع محمدرضا پهلوي موافقت کرده بود تا زباله هاي اتمي غربي ها براي حل اين مشکل عاجل، در ايران دفن شود و مذاکرات نيز بدين منظور آغاز شده بود. اما اينکه گفته شود قرار بوده است مذاکراتي که با اين سرعت آغاز شده براي 40 سال ديگر تصميم بگيرد، به هيچ رو پذيرفتني نيست. ثانيا دانشجويان و روشنفکران در آن زمان به صرف اتخاذ اين تصميم انتقاد داشتند و هرگز مدعي نبودند که زباله اي دفن شده است. مردم نيز براساس مصاحبه رسمي محمدرضاپهلوي از اين تصميم ابراز تنفر مي کردند و آن را بخشي از خيانت هاي اين طايفه به کشورشان مي دانستند و به همين دليل نيز درصدد پايان دادن به حاکميت پهلوي ها برآمدند. بدون ترديد اگر ملت ايران به دست نشاندگان بيگانه فرصت مي داد اين خيانت نيز به کارنامه سياه پهلوي ها افزوده مي شد، زيرا تصميم به انجام آن اتخاذ شده بود و مذاکرات براي تعيين مراحل اجرايي اين تصميم به سرعت در حال پيگيري بود. با توجه به اين مسائل، انتظار مي رفت آقاي اعتماد در اينگونه موارد به جاي انتقاد از ملت ايران، دست کم اين خطاي فاحش کساني را که با پيوند اقتصادي خورده است، مي پذيرفت نه اينکه آنان را افرادي مستقل، عاري از هر فساد اقتصادي و... معرفي کند.
با وجود اين، خاطرات اولين مسئول سازمان انرژي اتمي کشور داراي قوت هاي بسياري است و مي تواند با درک روابط امريکا با کشورهاي تحت سلطه اش کمک شاياني به پژوهشگران و تاريخ نگاران اين مرز و بوم نمايد.
پي نوشت ها :
1- خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ص5-24
2- تحرير تاريخي شفاهي انقلاب اسلامي ايران، مجموعه برنامه داستان انقلاب از راديو بي بي سي، به کوشش عمادالدين باقي، نشرتفکر، ص8-247
3- نشريه مليون ايران، چاپ لندن، ش82، خرداد 1364
4- پيام آزادگان، 11ژانويه 1995، نامه سرگشاده بهروز صوراسرافيل
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}